مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

یه خبر خوب ... مهرتاش بابایی رییس شده هوراااااااااااااااا ...

پسر قشنگم پنج شنبه گذشته بخاطر شایستگی بابایی حکمش و  به سمت سرپرستی ادارشون دادن ... درسته که گرفتاریای بابایی بیشتر ار قبل شده و باید بیشتر از قبل تلاش کنه و زحمت بکشه ولی خوب هم توی سابقش تاثیر داره هم از نظرای دیگه برامون خوبه و ایشالا تا یه مدت دیگه شاید مامان هم بتونه راحت تر تصمیم به موندن یا نموندن تو شرکت بگیره ... وااااااااااااااای چه خوووووووووووووووب خداااااااااااااجووووونم مرسییییییییییی ......... ...
31 تير 1392

گردش عصرانه ... دم اسبی خوشگل شاهزادم ... اولین پله نرودی مهرتاشم به تنهایی

پسر ماهم دیروز طبق معمول همیشه البته نه هرروز خاله پریسا جون اومد دنبالمون و با داداشی کیان رفتیم پارک کلی با همدیگه بازی کردین و بهتون خوش گذشت خیلی جالب بود که تو و داداشی یکمی که سرسره بازی کردین رفتین سراغ بازی هیا ورزشی بزرگسالا . می خواستین با اونا بازی کنین از دست شما دوتا که همش می خواین از ما بزرگا تقلید کنین کلی با خاله پریسا خندیدیم و بهمون خوش گذشت ... اما امان از گرما که آدم و کلی خسته می کنه ... کاشکی هوا اینقدر گرم نبود تا بیشتر ار اینا بیرون می رفتیم و خوش می گذروندیم گل مادر ببین عکسارو این عکسا مال قبل از رفتن به پارکه که با بابایی رفتی بیرون ای جونم قربون این نگاهات مانکن من اینجا داری لباست و به...
24 تير 1392

بازی در استخر بادی

گل مادر چند هفته ای هست روزای پنج شنبه و جمعه رو خونه بابا جون می گذرونیم خاله پریسا هم میاد و داداشی کیان و میاره و تو و آجی آیناز و داداشی حسابی بازی می کنین و خوش می گذرونین هر هته استخر و براتون پر از آب می کنیم و میرین توش و واسه خودتون دلی سیر آب بازی می کنین و متاسفانه تو هر بار یکمی آب می خوری و بعدش با کمی گریه از آب میای بیرون همونجا حمام می کنی به به چه حالی میده ولی تا میری تو خونه گریه می کنی که بازم بری آب بازی یاد بچگیا خودمون افتادم یادش به خیر ما می رفتیم بندرعباس خونه مادر بزرگ و با پسر خاله ها و دختر خاله جون می رفتیم دریا حسابی شنا می کردیم وای خدا جونم چقدر خوش می گذشت بعدشم میومدیم خونه و...
24 تير 1392

عکسای بامزه شاهزاده قشنگ مادر و پدر

جوجه من در حال خوردن هلو و لوس کردن خودت بودی شاهزادم تازگیا که دوباره عادت کردی به صندلی غذات وای جونم با این لم دادنت و خندیدنت و اخم کردنت و .... اینجا هم خودت کلاهت و گذاشته بودی رو سرت و کلی ذوق زده بودی اینجام که روسری مامانی و برداشته بودی و تلاش می کردی سرت کنی کلی خندیدیم با باباییت بعدشم رفتی جلو آیینه خودت و نگاه کردی و خوشت اومدی و خودت و بوسیدی این لباس و تازه برات خریدم پوشیدی که بریم خونه بابا جون در حین پوشیدنش هی به خودت نگاه می کردی نه اینکه بهت می گفتم خوشگل و خوشتیپ شدی خوشت اومده بود ... بعدش دویدی رفتی جلو آیینه و خودت و نگاه کردی و کلی ذوق کردی از تیپ خودت وای که چقد ...
23 تير 1392

بالاخره وقت کردم سری جدید عکسای شاهزادرو بذارم

  خوب از کجا شروع کنیم ؟!!! از برجسازی ببین مامان چقدر خوشگل یکی کی مکعبارو رو هم میذاری و برج می سازی و بعد که تموم شدی دادیش به من تا برات بازش کنم الهی قربون اون شکلت بشم من که وقتی میدادیش به من اینجوری میشدی می گفتی بیا بیا البته با لهجه خاص خودت بِ بِ اینم یه روز دیگه که با خرسی برج می ساختی عکسا بعدی مربوط به  قفل و کلید بازیه اینم از بازی با لباسا و رخت و پاش کردنشون اینم از ریختن کتابا از تو کتابخونه که شده بود کار هر روزت اونم روزی چند بار تا اینکه مامانی مجبور شد همه کتابارو جمع کنه بعد از اینکه همه رو می ...
23 تير 1392

برای تو می نویسم

پسرم برای تو می نویسم ... برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ... برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است... برای تويی كه قلبت پـا ك است ... برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... برای تو...
22 تير 1392

پسر نازنینم

مهرتاش مادر فـــــــرزنــــد عــــزیـــــزم: اون زمان که من و پیر و از کار افتاده دیدی، اگر موقع غذا خوردن لباسهام و کثیف کردم  یا نتونستم لباسهام و بپوشم اگر حرفام تکراری و خسته کننده بود ؛   صبور باش و درکم کن... یادت بیار وقتی که کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسات وعوض کنم... برای سرگرمی یا خوابوندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی رو برات تعریف کنم... وقتی نمیخوام به حمام برم من و  سرزنش و شرمنده نکن.. وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای روز سوالایی میکنم ، با تمسخر به من نگاه نکن! وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظم یاری نمیکن...
19 تير 1392

شاهزاده دیشب واسه اولین بار خودش خوابید

قربونت برم پسر قشنگم شاهزاده من مدتی بود که وقتی می خواستی بخوابی خوب شیر می خوردی یا لالاییت می کردم و وقتی گیج گیج میشدی تلاش می کرد از بغل من بری ... تا میذاشتمت تو جات مثل جوجه ها که خودشون و تکون تکون میدن تا تو جاشون جا بگیرن یکمی اینور و اونور می شدی و می خوابیدی می دونی که دیشب سومین شب بود که بدون خوردن شیر مادر خوابیدی آخر شب بهت یه غذای حسابی میدم که اکثر اوقات استانبولی هست که  شامل برنج و گندم و عدسه و مخلفاتش گاهی گوشت قرمزه گاهیم مرغه راستی توش ماش هم میریزم و اگه آب مرغ یا قلم باشه با اونا درستش می کنم گاهیم حبوباتای دیگه هم بهش اضافه می کنم بعد از خوردن غذا هم یه نیم ساعتی بازی می کنی و بعد...
19 تير 1392

شاهزاده ما میگه من خوابم میاد از تختشم بیرون نمیاد

خوشمزه مامانی الهی قربونت بشم من پرستارت دیروز می گفت مهرتاش وقتی می خواد بخوابه خودش بالش میاره میده دستم یعنی بذام روی پاهات و لالاییم کنم تا بخوابم وای خداجون چه بامزه ... واسه من که از اینکارا نمی کنی جیگرم آخه پیش مادر اصلا راضی نمیشی رو بالش بخوابی باید حتما تو آغوشم باشی تا خواب بری ... وای قربونت برم من ... راستی یادته گفته بودم دیگه در طول روز تو اتاق خودت می خوابی ؟ چند روز پیش  از خواب بیدار شدی اومدم پیشت  ولی حاضر نمیشدی از تختت بیای بیرون ... هر چی می گفتم بغل مامان می گفتی نه ... اینقدر برام جالب بود که عاشق تختت و موزیکال بالای تختت شدی که نگو بعد از اون هم تقریبا اکثر اوقات همین اتفاق تکرار ...
18 تير 1392

هورا بازم می تونم شیر مادر بخورم

مامانی خیلی ناراحت بودم و نگران از اینکه مبادا زود تصمیم به قطع شیرت گرفته باشم واسه همینم بعد از شور و مشورت با زن عمو زیبا جون تصمیم گرفتم مجددا ببرمت دکتر البته یه متخصص دیگه ووقتی بابایی اومد با همدیگه رفتیم پیش خانم دکتر خورشیدی خانم دکتر خیلی به مامانی آرامش داد و گفت  باید یکی از دو شیر رو قطع کنی یا هر دو رو کمتر کنی گفت می تونی بهش شیر بدی اما در دفعات کمتر و حتی گفت شیر شما به شیر پاستوریزه ارجحیت داره ولیکن شما 21 ماه که باید الفت میداشتی با کودکت رو پشت سرگذاشتی حتی سه ماه بیشتر پس دیگه می تونی شیر خودت و قطع کنی و اینکه میگن تا 2 سال تنها تبلیغی برای شیر مادر هست که مادرها حداقل 6 ماه رو به بچه هاشون شیر بدن ...
18 تير 1392